معنی یک سویه

لغت نامه دهخدا

یک سویه

یک سویه. [ی َ / ی ِ سوی َ / ی ِ] (ص نسبی) یک سو. منسوب به یک سو. یک طرفه.
- یک سویه کردن، یکسو کردن. یکسو ساختن. فیصل کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب یکسو کردن در ذیل مدخل یکسو شود.


سویه

سویه. [ی َ / ی ِ] (اِ) میکربی که میکربهای دیگر از آن پدید آمده باشد. سوش. (فرهنگستان).


یک یک

یک یک. [ی َ ی َ / ی ِ ی ِ] (ق مرکب، اِ مرکب) فردفرد. یکی یکی. یک نفر یک نفر. یک عدد یک عدد: شاگردان یک یک از در بیرون می روند. تک تک:
لاجرم گویی که یک یک ذره را
در درون پرده ای باری دگر.
عطار.
و به گاه خلوت و فرصت یک یک را عرضه می دارد تا نشان می فرماید. (تاریخ غازانی ص 333). و رجوع به یکی شود.

فارسی به انگلیسی

حل جدول

فارسی به عربی

یک سویه

أٌحادِی الجانِب


سویه

نسب

مترادف و متضاد زبان فارسی

سویه

سو، سمت، جانب، طرف، جهت

فرهنگ عمید

سویه

سوی savi[y]
(اسم مصدر) راستی،
(اسم مصدر) برابری،
(اسم مصدر) یکسانی،

فرهنگ فارسی هوشیار

سویه

راستی و برابری، همواری


یک طرفه

یک سویه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

یک طرفه

یک سویه


یک بعدی

تک سویه

گویش مازندرانی

یک کوم

ساختمانی که شیروانی آن شیبی یک سویه دارد

معادل ابجد

یک سویه

111

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری